معنی مردد و وسواسی

حل جدول

لغت نامه دهخدا

وسواسی

وسواسی. [وَس ْ] (ص نسبی) منسوب به وسواس. (ناظم الاطباء). کسی که دارای وسواس است. مردد. دودل. (فرهنگ فارسی معین). || آنکه در کارها همیشه شک آورد و سرگردان باشد و هرگز یقین نکند. || آنکه اندیشه های بد کند. || غمگین و ملول. (ناظم الاطباء). رجوع به وسواس شود.


مردد

مردد. [م ُ رَدْ دِ](ع ص) بسیار گرداننده. || کسی که تردید می کند.(ناظم الاطباء).

مردد. [م ُ رَدْ دَ](ع ص) مرد دودله و سرگشته که بیرون شد کار نداند.(منتهی الارب). حائر بائر.(متن اللغه). دودل. دو دله. که اسیر شک و تردید است. که مصمم نیست. که بر کاری استوار نیست. مردد شدن، به تردید افتادن.
|| بی قرار. ناپایدار. بی ثبات. متردد.(ناظم الاطباء). || بازگردانیده شده.(غیاث اللغات). || هلاک شونده.(منتهی الارب).

مترادف و متضاد زبان فارسی

وسواسی

دودل، مالیخولیایی، مردد، نامصمم

فرهنگ معین

وسواسی

(وَ) [ع - فا.] (ص نسب.) کسی که دارای وسواس است، مردد، دو دل.

فرهنگ فارسی هوشیار

وسواسی

در تازی نیامده دیو کامه، دو دل، تن چیناک (صفت) کسی که دارای وسواساست مردد دو دل.


مردد

دو دله، سرگردان

فارسی به عربی

وسواسی

دقیق، شکاک، کییب

عربی به فارسی

وسواسی

مالیخولیایی , افسرده , سودایی , ادم افسرده

فارسی به ایتالیایی

وسواسی

schizzinoso


مردد

perplesso

فرهنگ عمید

مردد

دودل، سرگردان،

معادل ابجد

مردد و وسواسی

397

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری